التقاط و بحران در علوم انسانی
چکیده
ضرورت وقوع تحول در علوم انسانی موجود در دانشگاه ها به یکی از دغدغه های معاصر تبدیل گشته است. در این تحقیق، هدف نویسندگان بیان ضرورت یکی از انواع تحولی است که باید در علوم انسانی شاهد وقوع آن باشیم. یکی از گام های مهم در مسیر اسلامی شدن دانشگاه ها، متحول ساختن علوم انسانی به معنای تصفیه ی آن از رویکرد التقاطی است. قطعاً آن نوع علوم انسانی رایج در دانشگاه که دچار التقاط و گاه الگوبرداری صرف از تئوری های دیگر ملل و تمدن ها و فرهنگ ها می باشد، نمی تواند جزئی از یک دانشگاه اسلامی به حساب آید، چرا که در قالب چنین نظام فکری، تنها تئوری ها و مسائلی که مطابق مبانی آن فرهنگ ها باشد، به رسمیت شناخته می شوند، نه مطابق مبانی و اصول اسلام و قرآن. لذا بسیاری از ارزش های مورد تأکید در دین اسلام قابل دفاع و تبیین نخواهد بود. اسلام ضمن این که ما را به فراگیری و عبرت گرفتن و استفاده از اکتشافات و تجربیات و پیشرفت های علمی، فکری و اجتماعی ملل و فرهنگ های دیگر دعوت و تشویق می نماید، اما هیچ گاه قائل به وانهادن استقلال و هویت فطری و الهی و قرآنی نیست. بنابراین التقاط مبانی و اصول فکری و علمی تمدن ها و فرهنگ های غیراسلامی در حوزه ی علوم انسانی، یکی از آسیب های عمده برای علوم انسانی در نظر گرفته می شود و تطهیر آن از این آسیب یکی از گام های مهم در ارتقا و اسلامی شدن دانشگاه ها محسوب می گردد.واژگان کلیدی: التقاط، دانشگاه اسلامی، علوم انسانی، ارزش.
مقدمه و بیان مسأله
بعد از انقلاب اسلامی ایران انتظار وقوع برخی تحولات در جامعه امری بدیهی به نظر می رسید، چرا که مفهوم انقلاب خود دربردارنده ی چنین انتظاری است. البته ابعاد وقوع چنین تحولی گسترده بود و طراحی و تنظیم آن، چه در اصول عملی و چه در قالب های فکری، امری آسان نبود و طبیعی به نظر می رسد که طی فرایند زمانی در عمل شاهد تحقق این انتظارها بود. عده ای تحولات را در سطح ظاهری جامعه دنبال می کردند و تحقق جامعه ی اسلامی را به این شیوه دنبال می کردند که باید ظاهر زندگی مردم هر چه سریع تر شکل اسلامی پیدا نماید. تفکیک جنسیتی در فضاهای آموزشی و طراحی پوشش الزامی به سبک خاص نمونه هایی از این سیاست گذاری ها محسوب می گردد.در مقابل عده ای دیگر ضرورت وقوع تحولات در جامعه را در سطوح دیگری دنبال می کردند و باورشان این بود که برای تحقق تحولات در سطوح ظاهری زندگی انسان ها باید نخست از درون، شرایط را برای تحول فراهم نمود. به عنوان نمونه توجه به منابع درسی در مراکز آموزشی و تطهیر آن از آموزه های مادی گرایانه و مانند آن را باید در اولویت قرار داد. لازم به یادآوری است که در این مجال بنا نیست تا میان این دو شیوه قضاوتی به عمل آید، بلکه نکته ی اساسی این است که انتظار وقوع برخی تحولات به منظور اسلامی شدن جامعه یک پدیده ی عام و رایجی بود که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به یکی از اهداف عمده برای مسؤولان تبدیل گشت. در این میان توجه به دانشگاه و سهم دانشگاه در اسلامی شدن جامعه بعد از انقلاب اسلامی در خور توجه بود، به نحوی که منجر به ظهور ایده ی اسلامی شدن دانشگاه ها شد. در همین رابطه تحقق دانشگاه اسلامی به یکی از دغدغه ها و مأموریت های عمده برای مسؤولان امر و صاحب نظران تبدیل شد. امروز که بیش از سه دهه از حیات انقلاب اسلامی می گذرد، بررسی نتیجه ی کارنامه ی تلاش های انجام شده در تحقق آرمان ها و انتظارات انقلابی قابل توجه است.
در وضعیت کنونی، این مسأله در کانون توجه قرار دارد که علوم انسانی رایج در دانشگاه ها در برآوردن آرمان های انقلاب اسلامی در جامعه چه سهم و نقشی داشته و دارد. ظهور برخی چالش های فکری و فرهنگی، به ویژه در ارتباط با نسل جوان و دانشگاهی ذهن ها را متوجه ریشه و منشأ این مسأله نموده است. عدم تحقق برخی آرمان های فرهنگی و اجتماعی در حوزه ی نظر و عمل سبب شد تا این مسأله مطرح شود که ظرفیت موجود در علوم انسانی از چه نقص و فقدانی رنج می برد. البته در یک نگاه اجمالی می توان علوم انسانی را توصیف نمود به مجموعه ی معارفی که با ایجاد تحولات آرمانی و مطلوب سر و کار دارد. به عبارت دیگر انتظار همگان از علوم انسانی، تحقق برخی تحولات مطلوب در افراد و جامعه است و لذا علوم انسانی از نوع معارف انقلابی و دگرگون ساز است. اما به نظر می رسد وضعیت جامعه ی کنونی ما به گونه ای است که انتظارات و اهداف مورد توقع از علوم انسانی تحقق یافته است. در مواجهه با چنین امری ذهن محققان به دنبال کشف پاسخ مسأله معطوف گردید. در این تحقیق بیان خواهد شد که چگونه التقاط در علوم انسانی مانع از تحقق دانشگاه اسلامی خواهد شد و به دنبال آن نمی توان شاهد وقوع آن نوع از تحولات در رفتار نسل دانشگاهی شد که از آرمان های انقلاب اسلامی محسوب می شود. به عبارت دیگر مدعای مطرح در تحقیق حاضر توجه به این امر (فرضیه) است که التقاط، آسیب و عاملی است تا بومی نبودن علوم انسانی را در کنار حرکت آهسته اش به سمت آرمان های اسلامی متهم ببینیم.
ماهیت علوم انسانی
از آنجا که یکی از مفاهیم مأخوذ در عنوان مقاله ی حاضر اصطلاح علوم انسانی است لازم است کمی در خصوص معنا و ارزش این رشته از معرفت بشری بحث گردد. مراد ما از علوم انسانی در این نوشته همه ی معارفی است که از طریق مشاهده و تجربه به دست نیامده و از آن طریق مورد تحلیل و تبیین قرار نمی گیرد. فیزیک، شیمی و ... نمونه هایی از معارفی است که از طریق روش مشاهده و به عبارتی به وسیله میکروسکوپ یا تلسکوپ به دست می آید، اما نمونه های دیگری از معارف وجود دارد که از این طریق به دست نمی آید. البته در بیان چیستی یک رشته از معرفت تنها توجه به روش کسب آن کفایت نمی شود. بلکه ملاحظه ی هدف و موضوع با مسایل آنها نیز ضروری است. همان طور که در مطلب فوق در تمایز علوم انسانی از علوم غیرانسانی با تکیه بر روش مطالعه و پژوهش به طور سلبی عمل گردید، به لحاظ هدف و موضوع یا مسایل نیز به طور سلبی چنین تمایز و مرزبندی ای قابل تصور است. برخی از علوم، موضوع مورد مطالعه ی آنها جزئی از جهان طبیعت به منظور آشکارسازی اسرار آن و احتمالاً تسخیر و تسلط بر آن است. فیزیک، شیمی، زیست شناسی و ... نمونه هایی از این علوم است. اما به طور ایجابی باید بیان داشت که در کنار این قبیل معارف مشاهده می شود عده ای از محققان نه بخشی از جهان طبیعت را بلکه بیشتر با محور ساختن انسان و زندگی اجتماعی، در پژوهش های خود به دنبال آشکارسازی اسرار و مجهولات حیات انسان هستند. البته در این اقدام به لحاظ روش تحقیق در دایره ی تنگ آزمون و تجربه قرار ندارند و روش معمول آنها عام است، به نحوی که از شهود عرفانی گرفته تا استدلال منطقی و براهین فلسفی نیز از روش های آن محسوب می شود. بنابراین، علوم تجربی از روش های تجربی و آزمایشگاهی بهره می برند و موضوع مطالعه ی آنها بخشی از جهان طبیعت است، (2) در حالی که علوم انسانی مجموعه ی معارفی را در بر می گیرد که روش پژوهش و مطالعه ی آنها روشی عام است و روش مشاهده و آزمون یک روش ضروری در درک و تفسیر داده ها ملاحظه نمی گردد. همچنین هدف و موضوع مطالعه ی آنها بر محور انسان و خدا تمرکز دارد. نقش تجربه و مشاهده در علوم غیرانسانی پررنگ است، در حالی که موضوعات علوم تجربی، موضوعاتی خارج از ذهن انسان هستند و برای شناخت آنها باید از آنها تجربه ی حسی و آزمایشگاهی داشت. هر چند علوم تجربی کاملاً یقین آور نیستند، اما به لحاظ اهمیت و فایده ای که در زندگی انسان دارند، مورد توجه جدی قرار دارند. علومی مانند کلام، فلسفه، جامعه شناسی و مانند آن نمونه هایی از علوم انسانی محسوب می شوند. زیرا در این علوم نه در روش مطالعه بر مشاهده و آزمون تأکید دارد و نه هدف و موضوع مطالعه ی آنها امری است که جزئی از جهان طبیعت است، بلکه انسان و خدا موضوع مطالعه است و شناخت انسان و خدا هدف آن به شمار می آید. به عبارت دیگر نتیجه ی پژوهش های علوم انسانی، هستی شناسی و انسان شناسی است. لازم به یادآوری است که این نتیجه گاهی می تواند یک تلقی و رویکرد الحادی باشد و به تبع آن شاهد پیامدهای خاصی در برخی از رشته های علوم انسانی مانند تعلیم و تربیت باشیم. به همین دلیل اسلامی شدن علوم انسانی امری ضروری به نظر می آید که در بحث های بعدی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.التقاط
واژه ی دیگری که در عنوان مقاله نیاز به توضیح دارد، اصطلاح التقاط در علوم انسانی است. علوم انسانی، یک رکن مهم در پیشرفت و تعالی یک جامعه محسوب می شود و بدیهی است که در مورد پی گیری علل ضعف و عقب ماندگی یک جامعه، از جمله مسایلی که باید مورد توجه قرار گیرد، وضعیت علوم انسانی در آن جامعه است. بدون تردید تعالی و انحطاط یک جامعه به وضعیت علوم انسانی آن جامعه ارتباط مستقیم دارد و می توان اذعان نمود شکوفایی و حرکت رو به جلوی علوم انسانی از عوامل مهم پیشرفت و مبارزه با انحطاط یک جامعه است. علوم انسانی اسلامی، منادی و سخن گوی دین اسلام است و قادر خواهد بود انتظارات رو به جلوی امت اسلامی را تحقق بخشد. حال اگر علوم انسانی، شکل اسلامی نداشته باشد و در عوض دچار وضعیت التقاط گردد، قادر به انجام چنین هدف والایی نخواهد بود. لذا بزرگان زیادی در جهان اسلام، همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، دکتر شریعتی، استاد مطهری، امام خمینی (قدس سره)، با التقاطی شدن تفکر اسلام با تفکر دیگر فرهنگ ها و ملل مخالفت نمودند، چرا که دچار روحیه ی التقاطی شدن، زمینه های پس روی و عدم پیشرفت جامعه ی اسلامی را سبب می گردد. مراد ما از تفکر التقاطی این است که مبانی و ارکان علوم انسانی به طرز نامعلوم و غیرمنسجم شکل گیرد، به نحوی که مبانی الحادی و شکاکانه و یا اومانیستی نیز در آن اخذ شده باشد. اگر علوم انسانی به چنین وضعیتی دچار شود، بدون شک نمی توان آن را علوم انسانی اسلامی در نظر گرفت.درباره ی مواجهه ی تفکر اسلام با دیگر تفکرها و فرهنگ ها، سه رویکرد و تلقی متصور است:
الف ــ رویکرد بدبینانه ای افراطی؛
ب ــ رویکرد خوشبینانه ی افراطی؛
ج ــ رویکرد منطقی معتدل.
بر اساس تلقی نخست ــ تلقی بدبینانه ی افراطی ــ نگرشی که اعضای یک فرهنگ و جامعه نسبت به فرهنگ و جامعه دیگری باید داشته باشد بدبینی است و همواره احتیاط از تماس و ارتباط با فرهنگ فکری دیگران مورد تشویق قرار می گیرد. در این تلقی نظام فکری بیگانگان همواره به عنوان یک تهدید و آفت محسوب می گردد و هر نوع تماس فکری یا غیرفکری در نهایت مضر و زیان بخش است. در قالب چنین تلقی ای، شرایط مؤثر و مقتضی در برقراری ارتباط و تماس فکری و فرهنگی فراهم نیست و به تدریج آن تفکر و فرهنگ، پویایی خودش را از دست می دهد و به انزوا و نابودی کشیده می شود.
بر اساس تلقی دوم ــ تلقی مواجهه ی فرهنگ ها، با دید خوشبینانه ی افراطی ای که پیروان یک فرهنگ به فرهنگ های بیگانه دارند، به جای تبادل فکری و فرهنگی، دچار التقاط می گردند و به وانهادن و کنار گذاشتن فرهنگ خودی و بزرگ نمایی فرهنگ رقیب در نظر و عمل و رفتار می گردند. نتیجه ی این تلقی و التقاط نهایتاً به ضعف و فروپاشی آن جامعه منجر می گردد. این همان بحران بزرگی است که در این تحقیق در صدد بررسی و تحلیل آن در جامعه ی اسلامی هستیم.
اما در تلقی سوم ــ تلقی منطقی معتدل ــ همواره مؤلفه های فکری و فرهنگی یک جامعه به عنوان عاملی که تهدید کننده است، ملاحظه نمی گردد. در این تلقی از آنجا که رشد فکری در ایجاد تعامل مناسب با سایر جوامع به دست می آید، شرایط برقراری ارتباط و تماس مناسب و مفید مورد تشویق قرار می گیرد، اما همواره برقراری ارتباط با سایر ملل و فرهنگ ها با حفظ اصول و مبانی انجام می شود. راه برون رفت از بحران التقاط (تلقی دوم) اجرای تلقی سوم است، چرا که امروزه نمی توان بدون برقراری تعامل با سایر جوامع، رشد و تعالی مورد نظر از علوم انسانی را تحقق بخشید و این امر معلول کوچک شدن دنیای امروز، به واسطه ی گسترش فوق العاده ی قدرت تکنولوژی ارتباطات است.(3)
بنابراین مراد از علوم انسانی اسلامی در معنای سلبی به معنای عدم برقراری تماس و ارتباط با سایر ملل و نظام فکری نیست، اما معنای ایجابی آن را نیز باید تبیین نمود. این مقاله در توصیف معنای ایجابی بومی سازی علوم انسانی، به عنوان یک جزء مهم در اسلامی شدن دانشگاه، ناظر به نحوه ی ارتباطی منطقی و درست با دیگر فرهنگ هاست تا دچار بحران التقاط نگردیم. غالب ساختن روش التقاط در علوم انسانی منجر به ظهور نوعی از علوم انسانی می شود که قطعاً قادر به حل بسیاری از چالش ها در حوزه ی ارزش ها نخواهد بود و نیز قادر نخواهد بود تا باورهای دینی و اسلامی را مورد فهم و تحلیل قرار دهد، بلکه خود سبب بسیاری از چالش ها برای آن باورها خواهد بود. به عبارتی نه تنها چنین نوعی از علوم انسانی سبب وقوع تحولات مورد انتظار در انسان، به ویژه در نسل جوان دانشگاهی نخواهد شد، بلکه خود مانع و مزاحم فرایند وقوع آن است.
اگر قرار باشد در پی وقوع انقلاب اسلامی و در سایه ی دین مبین اسلام علوم انسانی صورت بندی گردد، باید دید سهم و نقش تمسک به فرهنگ و علوم دیگر مکاتب و ملل تا چه اندازه باشد. به عبارت دیگر ضمن رعایت قاعده ی تماس و تعامل با نظام فکری جوامع دیگر باید در صورت بندی علوم انسانی مراقب بود علوم انسانی چه نوع نسبتی را با استفاده و بهره گیری از فرهنگ های دیگران برقرار نماید و مقام و منزلت فرهنگ و علوم دیگر ملل و تمدن ها تا چه اندازه در نظر گرفته شود. محدود ساختن علوم انسانی به التقاط و ترجمه ی صرف آثار کتب فرهنگ غرب یا مبانی فکری و عرفانی کاذب شرق و ورود بی حد و حصر مبانی الحادی یا اومانیستی منهای تعبد و تدین، مانع بزرگی در اسلامی شدن دانشگاه ها محسوب می گردد، زیرا با ظهور چنین بحرانی، علوم انسانی در انجام مأموریت و اهداف عمده ی خود (تحول انسان ها به ویژه نسل جوان دانشگاهی به سمت ارزش های دینی) که جزء آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی نیز محسوب می شود دچار اختلال گردد و چه بسا در مسیری متفاوت و معکوس حرکت نماید.
آثار و پیامدهای التقاط
اگر علوم انسانی در جامعه دچار التقاط شود، پیامدهای خوشایندی رخ نخواهد داد. حتی اگر عرفان و اخلاق در جامعه ی اسلامی دچار این بحران شود، آرمان ها و انتظارات دین اسلام از چنان اخلاق و عرفانی رخ نخواهد داد. برخی از اندیشمندان بزرگ عالم اسلام مثل امام خمینی (قدس سره)، شهید مطهری (رحمه الله) نیز این مسأله را گوشزد کردند و نقش به سزایی در ترویج اندیشه های اسلام اصیل انقلابی و مقابله با ترویج افکار الحادی و التقاطی داشتند (مجتبی زاده، بی تا، 1).دکتر شریعتی با نقد و برخورد انتقادی با مدرنیته، برای امت اسلامی و به خصوص جوانان فضایی فکری ترسیم کرد که نه تنها در برابر غرب احساس حقارت نکنند. بلکه احساس کنند یک ایدئولوژی برتر و کامل تر دارند. انواع مختلف الیناسیون و خودباختگی فرهنگی و فکری در تاریخ اسلامی را از یونانی زدگی عربزدگی و تا غربزدگی باعث هبوط و زوال جامعه ی ایرانی اسلامی برمی شمارد که راه نجات از آن را بازگشت به خویشتن می داند (شریعتی، 1381، 220 ــ 210).
شهید مطهری (رحمه الله) معتقد بود اسلام مکتبی توانا و پویا است که می تواند مسلمانان را از وضع انحطاطی نجات دهد، به شرط این که به تعالیم اولیه و اصیل اسلام برگردیم و دوباره آنها را احیا کنیم. ایشان اذعان می کند اگر امروزه این دین کارایی خود را از دست داده است، به این دلیل است که تعالیم اصیل آن در جامعه به نحو احسن اجرا نمی شود و به آن پیرایه هایی بسته شده است. لذا اگرچه می شود به اخذ ویژگی های مثبت تمدن غرب پرداخت، ولی باید به استقلال و جدایی این دین از افکار و مبانی فکری غرب پرداخت؛ چرا که جنبه های مادی و مصرفی تمدن غرب یکی از آفت های اصلی رشد و توسعه ی کشور اسلامی است. استاد مطهری (رحمه الله) به این استقلال و عدم التقاط در همه ی علوم انسانی اعتقاد داشت. وی اگرچه تأثیر و تأثر عرفان اصیل اسلامی با دیگر مکاتب اخلاقی و عرفانی را قبول داشت، ولی نظریه ی بیگانه بودن عرفان با آموزه های اسلامی یا التقاطی و تلفیقی بودن عرفان اسلامی با عرفان های هندویی، افلاطونی و مسیحی را نقد کرده و نمی پذیرد و اثبات می کند، عرفان اسلامی مایه ها و ماده های اصلی خود را از اسلام از بطن قرآنی گرفته است.
علوم انسانی ای که بر اساس التقاط افسار گسیخته با فرهنگ ها، تمدن های غیراسلامی صورت بندی شده باشد، بدون تردید قادر نیست آرمان ها و اهدافی را که از علوم انسانی اسلامی انتظار می رود تحقق دهد و یکی از عواملی که سبب می شود دانشگاه ها در یک جامعه ی دینی، به ویژه جامعه ی اسلامی از وصف و ویژگی اسلامیت فاصله بگیرد، دچار شدن علوم انسانی به بحران التقاط است که خود منشأ بحران ها در حوزه ی علوم انسانی می گردد.
نمونه های مهمی از این بحران ها عبارتند از بحران دینی، اخلاقی و روانی، بحران خودباختگی، بحران تهاجم فرهنگی، بحران آسیب پذیری فرهنگی و ... .
آسیب پذیری فرهنگی لزوماً به معنای تهاجم فرهنگی نیست. در تهاجم فرهنگی، جامعه ی مهاجم و یا عوامل مؤثر در هجوم فرهنگی می کوشند تا فرهنگ جامعه ی دیگر را مسخ و نسخ کنند و ارزش ها، اعتقادات و افکار مقبول و مطلوب خویش را به جای آن بنشانند. اما در آسیب پذیری فرهنگی، انسان با قوم و اجتماعی مواجه است که در مقابل خصم، خود را باخته است و پذیرای هجوم اوست و به دست خود درونی ترین دروازه های شخصیت خویش را در برابر بیگانه می گشاید. جامعه ی آسیب پذیر در حقیقت جامعه ای بیگانه پذیر است و از خود بیگانه می شود و در همان حال با بیگانه متحد و یگانه می شود و صفات آن را منفعلانه در خود متجلی می سازد (ابوالقاسمی و فرمهینی، 1384، 49).
یکی از اهداف و آرمان های جامعه ی دینی تحقق ارزش های اخلاقی است و دانشگاه اسلامی نیز در فرایند اسلامی شدن ناچار است خود را به این آرمان نزدیک سازد. ویژگی اخلاقی جامعه و دانشگاه اسلامی وصفی تردیدناپذیر است، چه این که بنابر آیات قرآن کریم مأموریت عمده ی پیامبران الهی (علیهم السلام) تحقق ارزش های اخلاقی با تکیه بر باور به مبدأ و معاد است:
هو الّذی بعث فی الأُمّیین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبینٍ (جمعه، 2)؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد و مسلماً پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
همین نکته در سوره ی بقره، آیه ی 129 نیز از زبان حضرت ابراهیم پیامبر (علیه السلام) بیان می گردد:
ربّنا و ابعث فیهم رسولاً منهم یتلو علیهم آیاتک و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم إنّک العزیز الحکیم (بقره، 129)؛ بارپروردگارا در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند. زیرا تو توانا و حکیمی.
مدد به انسان در هجرت از جهل به سوی شناخت که در سایه ی آن نهاد بی قرار انسان آرام گیرد، هدف پیامبران دلسوز خداوند است. همچنین بنا به روایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اساساً اتمام نمودن کرامت های اخلاقی هدف عمده است: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (محمدی ری شهری، 1384، ج 3، ص 149)؛ جز این نیست که مبعوث شده ام تا کرامت های اخلاقی را به کمال برسانم.
حال پرسش اساسی این است که آیا علوم انسانی محدود و آغشته به التقاط قادر است ارزش هایی را مورد تبیین قرار دهد که اخلاق آنها را توصیه و تأکید می نماید. در نظام معرفتی مبتنی بر علم زدگی نه تنها ارزش های اخلاقی تبیین پذیر نیستند، بلکه غالب چالش هایی که ارزش های اخلاقی با آن مواجه شده اند، معلول نفوذ چنین تفکری است. به ویژه در عصر جدید که علم زدگی رونق داشت. شاهد ظهور دیدگاهی در حوزه ی اخلاق هستیم که در نهایت ارزش های اخلاقی را با چالش مواجه می سازد. به عنوان نمونه مسأله ی نسبیت ارزش های اخلاقی (4) درست در زمانی رواج و رونق می یابد که علم زدگی و تفکرات مرتبط به آن (تجربه گرایی و پوزیتیویسم) ظاهر می گردد. تحت تأثیر علم زدگی، هستی شناسی الحادی جایگزین هستی شناسی الهی خواهد شد و علوم انسانی مبتنی بر هستی شناسی الحادی یا قاصر از تبیین و دفاع از ارزش های اخلاقی خواهد بود و یا از اخلاقی سکولار سخن به میان می آورد که دیگر در تحقق ارزش ها بر ایمان به خداوند و زندگی پس از مرگ مبتنی نیست.
در هستی شناسی الحادی همه ی حوادث با تکیه بر عوامل طبیعی تفسیر می گردد و تکیه به عوامل فراطبیعی امری فاقد اعتبار خواهد بود. بدیهی به نظر می آید که اهداف و انتظارات از علوم انسانی رایج در چنین جامعه ای چگونه خواهد بود. از علوم انسانی مبتنی بر نگرش و جهان بینی الحادی و مادی نمی توان دفاع، تبیین و توصیه ی ارزش هایی را انتظار داشت که بدون باور به مبدأ و معاد نمی توان به طرز معقولی از آنها سخن گفت. البته چنانچه اشاره گردید برخی سعی کردند تا بعد از جدا ساختن اخلاق از دین (خدا) به واسطه ی آسیبی که به دین تحت تأثیر علم زدگی وارد شده بود، برای ارزش های اخلاقی، مبنای طبیعی پیدا نمایند. لکن نتیجه ی نفی وجود خدا بر اساس علم زدگی آسیب دیدن اخلاق و مواجهه با بحران اخلاقی بود. دیگر معیار مشخصی وجود ندارد تا رفتار آدمی تابع آن باشد. چگونه باید رفتار کرد و یا اساساً چگونه باید زیست؟ برخی این گونه پاسخ دادند: هر طور که دوست داری عمل و زندگی کن. بر اساس برخی دیگر حیات اخلاقی را مطابق فرهنگی که عضو آن هستیم، باید تنظیم نمود. اخلاق مبتنی بر خواسته های فرهنگی و یا مانند آن با نقدهای مؤثری مواجه است (Rachels, 2003, 549). روشن است که چگونه بحران اخلاقی تحت تأثیر علم زدگی ظاهر گردید. انسانی که از لحاظ معرفتی خود را محدود می کند به روشی که فقط علم آن را تصدیق می کند و این محدودیت، میان او و وجود خدا سبب ایجاد فاصله می گردد و از لحاظ اخلاقی نیز نمی داند که چه باید انجام بدهد و چگونه زندگی کند و فقط باید منتظر باشد که عواطف او به او چه دیکته می کند، یا فرهنگی که عضو آن است چه چیزی برای او تجویز می نماید از لحاظ روانی دچار اختلال می شود و بحران روانی حیات وی را تهدید خواهد نمود. علم زدگی همچنین منشأ بحران دیگری به نام بحران روانی می شود. مراد از بحران روانی ظهور و چیره شدن پدیده هایی همچون یأس، غم، احساس غربت و تنهایی و ... بر وجود آدمی است.(5) ممکن است این پرسش مطرح گردد که علم زدگی چگونه به بحران روانی منتهی شود؟ انسان یک موجود روان مند است که اوصافی همچون غم و شادی، احساس یأس و امید، احساس غربت و تنهایی و ... توصیف گر این بخش از وجود آدمی است.
روان شناسان تلاش می کنند تا به ماهیت این قبیل پدیده ها در وجود آدمی نایل گردند و تفسیرهای متفاوت درباره ی آنها ارائه می کنند. بر اساس برخی نظریه ها رفتارهای مذکور تفاوتی با رفتارهای مادی ندارند، در حالی که عده ای دیگر استدلال می کنند که رفتارهای مذکور با رفتارهای مادی کاملاً متفاوت است و وجود آنها نشان دهنده ی وجود یک امر غیرمادی به نام نفس در حیات آدمی است. آنچه تردیدناپذیر است، واقعیت داشتن اوصاف مذکور است و حیات آدمی می تواند همراه با شادی یا غم و یأس یا امید و ... باشد. عوامل زیادی وجود دارد که می تواند منشأ ظهور پدیده های مذکور در روان آدمی شود. اما پرسش این بخش از تحقیق حاضر این است که علم زدگی چگونه می تواند منشأ برخی اوصاف روانی باشد که برای وجود آدمی مهلک است؟
از دست دادن و فاصله گرفتن از خالق یکتا، چه در نظر و چه در عمل، تحت تأثیر محدود ساختن نظام فکری به روش دانش تجربی می تواند بن بست هایی را برای زندگی انسان ایجاد کند. در هستی شناسی الحادی زندگی انسان محدود به ساز و کارهای عوامل مادی و طبیعی می گردد و در چنین وضعیتی خود را در مقابل شرایط تلخ و دشوار تنها و بی کس می بیند. در مقابل در هستی شناسی الهی انسان در همه ی شرایط، چه تلخ و چه شیرین، با تکیه بر قدرتی که در ایمان به خداوند وجود دارد از کبر و یأس که خود منشأ بحران های دیگری در زندگی انسان می شود ایمن سازد:
ألا بذکرالله تطمئن القلوب (رعد، 28)؛ به درستی که دل ها با یاد خداوند آرامش می گیرد.
آموزه های دینی، ضمن تأیید و تأکید نقش علل و عوامل مادی و طبیعی این مسأله را متذکر می شود که مبادا علل اموری که پیرامون زندگی انسان رخ می دهد، محدود به آن عوامل گردد ... نحن خلقناکم فلو لا تصدّقون ... أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون (واقعه، 57 ــ 59) (جوادی آملی، 1381، 31).
بنابراین، دین، واسطه های مادی را انکار نکرده، بلکه همواره بر وجود چنین عواملی تأکید می کند. از طرف دیگر، هشدار می دهد که نگاه های خود را به علل طبیعی و مادی محدود نکنیم و فراسوی عوامل مادی را نیز در نظر داشته باشیم (شاکرین، 1384، 37).
راه کارهای برون رفت از التقاط
همان طور که در این تحقیق بیان شد، التقاط یکی از عوامل مؤثر در عدم رشد علوم انسانی و تضعیف و سقوط یک جامعه محسوب می گردد. در جامعه ی ما، ویژگی التقاطی برخی اندیشمندان و روشنفکران در حوزه ی عمل از یک طرف و فعالیت جدی و تهاجم فرهنگی رسانه های فرهنگ مقابل در جنگ نرم و ضعف عملکرد در رسانه های خودی، به معنای عام آن، از طرف دیگر باعث شد علوم انسانی و علوم تجربی در مرحله ی نخست و جامعه در رفتار و نحوه ی زندگی در مرحله ی بعد، به الگوبرداری صرف از فرهنگ غرب مبدل گردد. مسأله ی التقاط فرهنگ و علوم اصیل اسلامی به تئوری ها و مبانی الحادی، شکاکانه و انسان مداری وارداتی از مکاتب بیگانه، بحرانی است که در برخی کشورهای اسلامی، در دو فرایند به تحقق پیوست:الف ــ زحمات برخی روشنفکران از داخل ملل اسلامی که با دیدن زرق و برق های ظاهری تمدن غرب به وجد آمدند و در صدد اصل قرار دادن مدرنیته و لوازم اش پرداختند. به تدریج این منورالفکرها و غربزده ها، همچون میرزا ملکم خان ناظم الدوله، میرزا عباسقلی خان آدمیت، محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی زاده و برخی مردم و جوانان که تحت تأثیر تفکر آنها قرار گرفتند، دچار بحران از خودباختگی شدند تا حدی که نه تنها غربی ها را خالق دانش و صنعت و پیشرفت می دانند، بلکه اعمال و رفتار آنان را ملاک ارزش ها پنداشتند و آنچه مهر غربی نداشته باشد، نادرست، غیرعلمی، ضد ارزشی، غیرمفید و قدیمی قلمداد می کنند.
ب ــ تهاجم گسترده ی فرهنگی، فکری، علمی که غرب در جنگ نرم با استفاده از روش های مختلف رسانه ای (فیلم، کتاب، اینترنت، ماهواره، موسیقی و ...) به وجود آوردند و در این هجوم تبلیغاتی برای امت اسلامی نسخه ها پیچیدند و به تدریج برای خیلی از مسلمانان القا شد که برای رسیدن به پیشرفت واقعی باید از آن مبانی و راه هایی که آنها پیمودند رفت. این القای منفی و مخرب با ضعف رسانه های خودی مضاعف می شود.
آن وقت تحت تأثیر بحران التقاط در جامعه ای که ارزش های اصیل فرهنگ اسلامی آن فراموش شود، مفاخر فرهنگی و علمی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه و تشویق قرار نگیرند، باورها و ارزش های دینی سست گردند، مختصات استقلال فکری و فرهنگی مانند دین، زبان، خط و ... از بین بروند یا تحقیر شوند و روحانیت و رهبران دینی منزوی شوند، زمینه برای پذیرش ارزش ها و الگوهای دیگران آماده می شود (علی محمدی، 1373، 117). در این اوضاع و احوالی که ارزش ها همواره دست خوش تحولات سریع می باشند، بهترین چیزی که محققان و درمان گران روانی و دانشمندان علوم انسانی می توانند انجام دهند این است که به جامعه کمک کنند تا در روشن ساختن و صراحت بخشیدن به افکار خود و جلوگیری از تهاجم ارزش های بیگانه در حل مسائل بی هدفی، بی معنایی و از خود بیگانگی بکوشند. حال بدیهی است که برای شکوفایی و احیای علوم انسانی اسلامی و تعالی جامعه ی اسلامی باید آن را از این وضعیت التقاط خارج نمود. در ذیل به راه کارهای برون رفت از بحران التقاط که ریشه در آموزه های قرآنی و اسلامی دارند، اشاره می شود:
1)مراجعه به قرآن و محور قرار دادن تعالیم قرآنی؛
2)دادن آزادی اندیشه و بیان و پرهیز از جمود و سطحی نگری؛
3)کسب قدرت مواجهه با افکار بیگانه و تحلیل آن؛
4)درمان از خود باختگی با ترویج خودباوری با آگاهی دادن مردم و جوانان نسبت به فرهنگ اسلامی و افزایش خودآگاهی مردم؛
5)ترویج الگوی ارتباطی حکمت محور قرآن؛ از منظر قرآن کریم، الگوی مطلوب ارتباط و تبادل با دیگر افراد و مکاتب، محور حکمت است؛ به عبارت دیگر الگوی ارتباطی قرآن نه شخصیت محور و نه مخاطب محور است، بلکه حکمت محور است.
6)آماده سازی روانی جامعه در برابر تهاجم فرهنگی؛ در قرن بیستم دیگر نمی توان مرزبندی های ملی منسجم و مصون از تأثیر بیگانگان را انتظار داشت. با توجه به اجتناب ناپذیر بودن تبادل فرهنگی، تنها یک راه حل مؤثر باقی می ماند که آن عبارت است از آماده ساختن افراد برای مقابله با تهاجم ناخواسته ی فرهنگی. برای مقابله با تهاجم فرهنگی می توان به سانسور، گزینش اطلاعات یا شیوه های سنتی دیگر متوسل شد، ولی روش مؤثرتر آن است که افراد جامعه را برای دفاع از ارزش های والای فرهنگ اسلامی خودی و مقابله با تهاجم ناخواسته ی خارجی آماده ساخت (نوری، 1373، 53). از منظر امام خمینی (قدس سره)، یکی از راه های مبارزه با این تهاجم فرهنگی، استفاده از استادانی است که از لحاظ تعهدات مذهبی و ملی کاملاً شناخته شده باشند و هیچ گونه سرسپردگی به غرب و شرق نداشته باشند.
نتیجه گیری
در این تحقیق بیان شد با توجه به جهان بینی اسلامی یکی از آسیب هایی که علوم انسانی اسلامی ممکن است بدان مبتلا شود، مختلط شدن و همرنگ شدن مطالعات و پژوهش ها در علوم انسانی با مبانی و اصول و تئوری های مکاتب است. به عبارت دیگر التقاط در علوم انسانی اسلامی، یکی از عوامل مهم در انحراف علوم انسانی از آرمان ها و اهدافی است که از آن انتظار می رود. حال یکی از معانی اسلامی شدن دانشگاه ها توجه به همین عامل است، یعنی خارج ساختن علوم انسانی از التقاط. نظام معرفتی محدود به التقاط و اختلاط قادر نیست بسیاری از ارزش ها و باورهای مورد تأکید و توصیه ی ادیان از جمله آرمان های اخلاقی دین اسلام را تبیین و تحقق دهد، بلکه خود منشأ چالش و بحران برای آنها محسوب می گردد. دانشگاه اسلامی بدون تردید یک دانشگاه اخلاق محور است، زیرا ادیان از جمله دین اسلام نقش اخلاقی را به عنوان یک هدف عمده برای پیامبران الهی (علیهم السلام) تعریف نمودند. حال علوم انسانی مبتلا به التقاط در فهم و تبیین این هدف عمده ناتوان است و بدین طریق به مانع مهمی در تحقق دانشگاه اسلامی تبدیل می گردد.پی نوشت ها :
1)می توان اشاره نمود که آنچه در زبان انگلیسی از آن تعبیر به science می شود خارج از مجموعه ی معارفی است که در تحقیق حاضر از آن به عنوان علوم انسانی تعبیر می شود.
2)البته در مقابل علوم تجربی تنها علوم انسانی قرار نمی گیرد، بلکه علوم ریاضی نیز وجود دارد که از روش های غیرتجربی و مقدم بر تجربه استفاده می کنند.
3)البته چگونگی و شیوه های برقراری ارتباط عامل مهمی محسوب می گردد و بانیان امور اجتماعی و فرهنگی یک جامعه مسؤولیت برقراری ارتباط مناسب اعضای یک جامعه را با سایر ملل و فرهنگ ها به عهده دارند. از این منظر بومی شدن علوم به معنای تطهیر از فرهنگ دیگران نیست و چنین تلقی ای اساساً متناسب با تلقی نخست است. دنبال نمودن پروژه ی بومی شدن علوم به معنای عدم مواجهه با فرهنگ بیگانه ــ به عنوان مثال جامعه ی غربی ــ و عدم مطالعه ی آنچه در آن رخ می دهد، یک انحراف مهم در پروژه ی مذکور است. تأمل در سیره ی بزرگان مؤید این نکته است که همواره بزرگان فرهنگ دینی ایران نه تنها مواجهه ی فکری با دیگران را یک تهدید نمی نگریستند، بلکه در زندگی خود بدان ملتزم بودند. به عنوان نمونه وجود مناظره های فراوان در تاریخ زندگانی امامان معصوم (علیهم السلام) از جمله امام باقر (علیه السلام) مصداق این امر است (میریان و دیگران، 1389، ص 33). به ویژه تأمل در روایاتی که مشوق علم آموزی هستند نیز مؤید مواجهه با فرهنگ فکری بیگانگان است: اطلبوا العلم ولو بالصین (بحارالانوار، ج 1، باب 1، حدیث 65)؛ علم را بیاموزید حتی اگر در چین باشد.
پیامبری که 1400 سال قبل در جامعه ای که فاقد هر نوع وسایل سفر مشابه با آنچه در اختیار بشر امروز است توصیه می کند تا چین ــ احتمالاً دورترین نقطه در آن زمان ــ به دنبال علم هجرت نمایید، بدون تردید مواجهه با فرهنگ فکری بیگانگان را به عنوان یک تهدید نمی نگرد. بنابر چنین برداشتی در خصوص مواجهه با فرهنگ فکری بیگانگان دیگر نباید بومی سازی علوم انسانی را به معنای حذف کلی فرهنگ فکری غرب از علوم انسانی جامعه ی خود تلقی نمود.
4)لازم به یادآوری است در این تحقیق نویسنده تلاش نمی کند تا ارزش های اخلاقی را مورد تبیین قرار دهد بلکه به این نکته توجه داده می شود که اگر علوم انسانی بر اساس نظام فکری رایج در دانش تجربی صورت بندی گردد از جمله بحران هایی که با توجه به جهان شناسی اسلامی بدان مبتلا می گردد ناتوانی در تبیین ارزش های اخلاقی است. به عنوان نمونه ناتوانی در تبیین اعتبار همگانی و عام احکام اخلاقی ــ عینیت و مطلق بودن ارزش هاست.
5)عوامل زیادی می توانند منشأ غم و ایجاد احساس غربت و اضطراب باشند و تا حدودی این عوامل نسبی اند. یک پدیده خاص ممکن است برای کسی احساس غم و غربت را ایجاد نماید. در حالی که برای دیگری چنین نباشد. یکی با گم شدن مبلغی پول چنان مضطرب می شود و احساس غم می کند و دچار اختلال عاطفی و رفتاری می شود اما فرد دیگری با وجود قرار گرفتن در همان شرایط مشابه دچار چنین اختلالی نمی گردد. یکی با تجربه تلخ از خیانت یک دوست احساس غم، غربت می کند اما فرد دیگری با چنین تجربه ای این احساس را پیدا نمی کند. این ها نمونه هایی هستند که تکذیب آنها دشوار است. مواردی وجود دارد که برای همه یا غالب انسان ها از لحاظ روانی یکسان عمل می کند. رفتار و تلقی دیگران درباره ما، واکنش های روانی در ما ایجاد می کند اگرچه مرتبه این واکنش ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد ولی اصل این واکنش ها قابل تردید نیست.
*قرآن کریم.
1)ابوالقاسمی، محمدجواد و فرمهینی، محسن (1384)، آسیب شناسی توسعه، تهران، مؤسسه فرهنگی عرش پژوه، چاپ اول.
2)باربور، ایان (1374)، علم و دین، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم.
3)مجلسی، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار، ج 1، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الثالثه.
4)جوادی آملی، عبدالله (1381)، نسبت دین و دنیا بررسی نظریه سکولاریسم، قم، اسراء، چاپ اول.
5)خان محمدی، کریم (1386)، الگوی ارتباطات در قرآن، فصلنامه ی دانشگاه اسلامی، 33، سال 11، ش 1.
6)شاکرین، حمیدرضا (1384)، سکولاریسم، تهران، کانون اندیشه ی جوان، چاپ چهارم، ج اول.
7)شریعتی، علی (1381)، بازشناسی هویت ایرانی ــ اسلامی، تهران، نشر الهام، چاپ هفتم.
8)علی محمدی، محمدحسین (1373)، تحلیلی مقدماتی بر تهاجم فرهنگی، مجموعه ی مقالات، خرداد ماه.
9)محمدی ری شهری، محمد (1381)، میزان الحکمه، ج 3.
10)مجتبی زاده، عبدالکاظم (بی تا)، سه متفکر معاصر (امام خمینی (قدس سره)، استاد مطهری (رحمه الله) و دکتر شریعتی و دانشجویان)، سایت راسخون.
11)مطهری، مرتضی (1370)، حق و باطل، تهران، صدرا، چاپ یازدهم.
12)میریان، سیداحمد و مهدوی آزادبُنی، رمضان و سرایلو، ایوب (1389)، سیره ی تربیتی امام محمدباقر (علیه السلام)، نشر سانش.
13)مهدوی آزادبُنی، رمضان (1389)، مبانی هستی شناختی و انسان شناختی بومی سازی علوم انسانی، معرفت در دانشگاه اسلامی، بی جا.
14)نوری، ابوالقاسم (1373)، تهاجم فرهنگی از برون و مقابله با آن از درون، مجموعه ی مقالات راه های مقابله با تهاجم فرهنگ.
15)والتراستیس (1377)، دین و نگرش نوین، ترجمه ی احمدرضا جلیلی، حکمت.
16)هات، جان اف (1382)، علم دین از تعارض تا گفتگو، ترجمه ی بتول نجفی، قم، طه، چاپ اول.
1. Plantinga, Alvin, (1967), God and Other Minds, Cornell University Press.
2. Swami, Jitatmanand, "Science, Ethics and Holistic values" , (1999), Bhartiya vidya Bhavan.
3. Robert Audi, Cambridge Dictionary of philosophy. (1999) Cambridge University press.
4. Haack Susan, defending science within reason: Between scientism and Cynicism, (2003) Amherst, NY: Promethe US Book.
5. Mikael Stenmark, Scientism: science, ethics and religion, (2001) Aldershot: Ashgate.
6. James Rachels, The Challenge of cultural relativism in philosophy for the 21 Century, (2003) ed by Steven M. Cahn, Oxford university press.
7.popper, Karl, Objective Knowledge (1978), oxford: Clarendon press.
8. Goldman, Alvin, (1999) knowledge in a social world, clarendon press.
منبع: پژوهش های اجتماعی اسلامی، دو ماهنامه ی علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}